نزار قبانی دوست داشتنی میفرماید:
عشق این است
که مردم ما را با هم اشتباه بگیرند!
وقتی تلفن با تو کار دارد، من پاسخ بگویم!
و اگر دوستان به شام دعوتم کنند، تو بروی!
«وقتی هم شعرِ عاشقانهای از من بخوانند، تو را سپاس بگویند!»
خلاصه اینکه:
«چنان تنیده در منی که چون منی و با منی»
اى ظريفترين درد
كه بر سمت چپ سينهام نشستهاى
اينچنين بىتفاوت نباش
چيزىكه اينجا میسوزد
فانوس نيست
دل من ست...
- تورگوت اويار
"هر چه دورتر میشوی
من؛
عاشق تر میشوم.
و هر چه نزدیک تر می آیی
بی تاب تر می شوم.
گویی عاشق که باشی
دور یا نزدیک
فرقی ندارد.
حتی اندک یاد تو
کافیست
برای بی تاب بودن."
زخم من پیش از من وجود داشت؛
به دنیا آمدم تا صاحب تن شود.
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دل آزارترین شد، چه دل آزارترین
محمود دولت آبادی قشنگ گفت:
آنجا یک قهوه خانه بود، اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای، چرا؟!
دنیا خراب میشد اگر دقایقی آنجا مینشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟!
عجله، همیشه عجله! کدام گوری میخواستم بروم؟! من به بهانه رسیدن به زندگی، همیشه زندگی را کشتهام...
هیچ کس اندوهی را از دلم در نیاورد!
من همیشه تک و تنها
در گوشه کناری همه را بخشیدم....
البته من بعدها به زخمهای خود عادت کردم و آنها را مثل نشانهای درخشان و عزیز با خود به همهجا بردم و بدانها باليدم و هنوز هم بدانها میبالم؛ چرا که مگر چیزی عزیزتر از آنها برای من در طول تاریخ مانده است که بدان ببالم و به اینان نبالم؟!
رضا براهنی
من به جز همنفسی، با تو ندارم هوسی
با وجود تو چرا دل بسپارم به کسی…
چه فایدهای دارد نگران من باشی ولی از من دفاع نکنی؟!
خیلی دوستم داشته باشی، اما من را نفهمی؟!
جای خالیام را حس کنی، اما سراغم را نگیری؟!
چه فایدهای دارد در میان داراییهای تو باشم اما مهمترین آنها نباشم؟!
-نزار قبانی