اگه برات مهم باشم، کاری که ناراحتم کنه رو انجام نمیدی، و اگر انجامش بدی پس اهمیتی برات نداشتم و این دیگه بحث و دعوا نداره.
هیچوقت مهم نبوده که تو چقدر بی لیاقت بودی و کارایی که کردمو ندیدی، مهم اینه من بهت نشون دادم که چطور میتونم یه آدمو تا حد مرگ و خیلی بالاتر از لیاقتش دوست داشته باشم و تهش همه چیو تموم کنم و برم.
تو قرار نیست به دل همه بشینی؛
قرار نیست همه عاشقت باشن؛
قرار نیست همه دنبالت باشن؛
هیچکدوم قرار نیست ؛
قرار نیست همه بهت احترام بزارن؛
تو هرچیزی استثنا هست ،
حتی اگه تو بهترین آدم روی زمین هم باشی ،
بازم یه عده پیدا میشن که ازت بدشون بیاد؛
تو فقط باید به دل خودت بشینی! همین و بس.
با کسي باشید که
خودش بخواد مال شما باشه
خودش بخواد فقط شما یه نفر تو زندگیش باشین
خودش همه اضافه کاراي دورشو حذف کنه..!
اینکه بخواي یه نفرو از چنگ این و اون در بیاري مفت نمیارزه!
یادت باشه هر وقت به کسی نیاز داشتی مهربون نشی!
بعد که کارت راه افتاد رفتارت رو عوض کنی!
وقتی میگم «دلم برات تنگ شده»، دارم در مورد الان صحبت میکنم. نه یه لحظه قبل، نه یه لحظه بعد.
اینکه دلتنگیم رو به زبون میارم یعنی انقدر دوریت رو توی خودم ریختم که از نبودنت لبریز شدم.
برای من دلتنگی یعنی همین الان.
یعنی اگه امروز برای دیدنت به هر دری میزنم معنیش این نیست که هروقت یادم افتادی از دیدنت همینقدر خوشحال میشم. شاید اون روز خیلی دیر شده باشه.
این روزا میگذره، من تنهاییم رو با یه تنهایی بزرگتر عوض میکنم، اما تا ابد دلتنگ نمیمونم. آدم به همهچی عادت میکنه. حتی به تنهاییش، حتی به دلتنگیش...
[پویا جمشیدی]
۳۶۵ روز از آخرین باری که تولدم بود گذشته...
۳۶۵ روز سخت و آسون و پشت سر گذاشتم...
۳۶۵ روزِ زشت و زیبا...
۳۶۵ روز پیش حتی فکرشم نمیکردم که این روزا اینجا باشم و انقد مسیرم جدا افتاده از تمام تصوراتم باشه...
۳۶۵ روز پیش یه آدمایی رو کنارم داشتم که خداروشکر الان ندارمشون ...
و آدمایی الان کنارمن که چقدر حیف که ۳۶۵ روز پیش و روزهای پیش از اون نمیشناختمشون...
اونقدر تو حوالی این ۳۶۵ روزه گذشته حال خوب و بد داشتم،انقدر اتفاقات خوب و بد برام افتاده که الان به خاطر اوردنشون برام سخته...
راستش قبلتر ها از این سن خودم تصور دیگع ای داشتم...
یه آدم بزرگه بی عیب و نقص میدونستم ادمای این سنی رو...
اما من هنوز همونم ،هنوز همون بچه ی گم شده تو دنیای آدم بزرگام...
نمیتونم حرف دلمو بزنمو داد میزنم...
نمیتونم خوده خوده خودم باشم چون دنیا و آدم ها ثابت کردن که اینجا بچه باشی،بره باشی،تیکه پاره میشی،هم خودت هم احساسات و شخصیتت...
کم و بیش بزرگ شدم،خداروشکر...
مسیرمو هرچند دور و سخت پیدا کردم،بازم خداروشکر...
آدمای اطرافم محدود شدن و وسعت دیدم بزرگتر شد،بازم شکر...
این روزا حتی برای تنهایی و تنها بودنمم شکر...
میدونی من اگه بخوام تولدم بگیرم و کل ادمای مهم ۳۶۵ روز گذشته رو دعوت کنم بازم تعدادشون کمتر از انگشتای یک دست میشه،خیلی کمتر...
اما همین محدود آدما ،برای من و واسه حال خوبم کارایی میکنن که یک دنیا ادم از پسش بر نمیومد...
خیلی دوسشون دارم...
و خیلی بیشتر خدایی رو دوست دارم که اونارو بهم هدیه داده،خدایی که همیشه کنارم بوده و امسال بیشتر از هرسال...
شکر بابت بودنش،شکر بابت بودنشون...
امیدوارم ۳۶۵ روز اینده و تمام ۳۶۵ روز های عمرم همینجوری خدا بغلم کنه ...
و به رسم هر سال
و به رسم 22 فروردین ماه
تولدم مبارک
ولی واقعا اهمیتی نداره چه اتفاقی میفته . من قشنگ ترین روزای تابستون رو دیدم . زشت ترین شبای تابستون جلوی چشمام بود . بدترین قهوه ها و بهترین چایی ها رو تو بهترین و بدترین کافه ها خوردم . با مزخرف ترین آدما گشتم و دنبال بهترین آدما اینورو اونور رفتم . با فیلمای کمدی گریه کردم و به عشق رومئو و ژولیت خندیدم . کارای بی اهمیت زیادی انجام دادم که هیچ کدوم هیچ وقت پشیمون نشدم . من گند زدم ولی خودم درستش کردم . الان تو این لحظه میدونم هیچ چیز اهمیتی نداره!
امروز در خیابان مردی به پسرش فریاد زنان گفت:
"بد نیست بعضی اوقات سکوت کنی، پشت هر سکوت معناداری یه سری حرفای بی معنی هست که نباید گفته بشه..."
ای کاش همه ی ما زودتر یاد بگیریم...
نژاد پرستی!
بیشتر ما در مواجهه با این کلمه٫ واژه "سیاه پوست" در ذهنمان نقش میبندد ؛
ولی اگر یک نفر از همین سیاه پوستان کوچک ترین آسیبی ببیند افراد مشهور دنیا ساکت نمینشینند و سرسختانه به آن اعتراض میکنند !
اما وقتی در کشوری مظلوم به دختران تجاوز میشود٫ خانه ها غارت میشوند و مردم از بیچارگی به بدنه هواپیما آویزان میشوند دنیا در برابر این جنایت سکوت پیشه میکند و هیچکس این سکوت را نژاد پرستی نمیخواند...